آوينآوين، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

آوين زیباترین فرشته آسمونی

دلنوشته 12

آوين جون نا هنجار مي شود     ميگي چرا الان برات تعريف  ميكنم اول از همه عشق مامان سلام حالت خوبه الان كه دارم برات مينويسم كه خوبي و خواب يه چند شب پيش يكي از شبكه هاي ماهواره داشت فينال مسابقات كشتي كج       را نشون ميداد و مامان و بابايي هم مدام دنبال ميكردن اين برنامه را ...البته اول برنامه با تيتر بزرگ اعلام  ميكرد كه ديدن اين فيلم براي كودكان ممنوع ميباشد و از انجام اين حركات در منزل خود داري فرمائيد ولي من اصلاٌ فكرش را نمي كردم كه بخواد روي تو فسقلي تاثير بزاره و بي توجهي از خودمون بود تو سرت به بازي خودت بود      ولي مابينش هم ازم...
21 دی 1390

دلنوشته 11

بعد از به غيبت نسبتا طولاني سلام ماماني 10 آذر ماه بابايي براش يه كاري پيش اومد كه مجبور شديم بريم تهران البته قرار بود بعد از عاشورا و تاسوعا بر گرديم ، كه زيادي بهمون خوش گذشت و مونديم حالا برات تعريف ميكنم كه توي اين 20 روز چه اتفتقاتي افتاد و تو چقدر تغيير كردي : وقتي به تهران رسيديم يه راست رفتيم خونه باباايرج تقريباٌ ساعت 2 شب بود كه رسيديم و بابا ايرج بيدار بود ولي عمه اينا خواب بودن البته تو رفتي و عمه جوني رو بيدار كردي ولي چون خسته بودي زود خوابيدي دو روز اونجا بوديم فردا هم عمه فرشته اومد خونه بابا ايرج و كلي باهات بازي ميكرد عمه جونات هميشه ما رو خجالت ميدن و برات كلي هديه خريده بودن شنبه شب قرار بود بريم خونه مادر ع...
7 دی 1390
1